خدمت امام عرض کردم، چرا شما به فقرایی که میآیند، چیزی طلب میکنند، کم کمک میکنید، حدود پنجاه یا صد فلس (حدود یک یا دو تومان)، ولی به طلاب زیاد کمک میفرمایید؟
فرمود: این پول من نیست که به فقرا کمک بکنم یا نکنم، این پول امام زمان(عج) است و باید در راه گسترش اسلام مصرف شود و به شماها هم که کمک میکنم، به خیال اینکه خدمت به اسلام میکنیم و اگر شماها هم بدانید که خدمتی برای اسلام انجام نمیدهید، حرام است از این پول بگیرید.
اجازه بنای مسجد آیتالله محمدهادی معرفت از رفتارهای آموزنده امام در برخورد با بیتالمال چنین یاد میکند: «... روشهایی که ایشان داشت، برای ما کاملاً افتخارآمیز و حیاتبخش و آموزنده بود...» یک عدهای از ایران آمده و برای ایشان سهم امام آورده بودند، یک پول زیادی بود، در همان جلسه میخواستند پول را خدمت ایشان بدهند، به امام گفتند: در محل، یک مسجد بسازیم، یا میخواهند بسازند، اجازه بدهید مقداری از این پول را آنجا صرف کنیم. ایشان با کمال صلابت و سختی گفتند: ابداً، اجازه نمیدهم. آنها التماس میکردند. نوعاً انسان راجع به کسی که میخواهد پول بدهد، تند نمیشود، امام تند شد. بعد فرمود: «جزو شئون اسلامی مسلمانان هر منطقه است که برای خودشان مسجد بنا کنند. این شئون زندگی مسلمان است. مسلمانان که در مکانی زندگی میکنند، نباید مسجد داشته باشند؟ آیا مهری که میخواهی داخل جیبت بگذاری و با آن نماز بخوانی، باید من بخرم؟ تو میخواهی نماز بخوانی، باید مهرش را هم خودت بخری. در یک منطقهای که عدهای مسلمان هستند، نیاز به مسجد دارند من نمیتوانم از سهم امام پول بدهم که مسجد بسازند. من از سهم امام چطور اجازه بدهم که شما و شؤون زندگی خودتان مصرف کنید؟ آن وقت این را فرمودند: آری، اگر یک منطقهای، فرض کنید، بهایینشین باشد که مسجد ساختن در آنجا برای دعوت به دین و تبلیغ دین است، آن حسابش جدا میشود، مثل راه امام زمان میشود». این جور برخوردها و این جور تحقیقها واقعاً برای ما آموزنده بود. این رفتار امام، هشدار سختی است به آنهایی که بیمحابا در مصرف بـیتالمال همت به خرج میدهند و حاتمبخشی میکنند. جایی که امام برای ساختن مسجد برای مسلمانان اجازه نمیدهند، چگونه بعضی در مصرف شخصی از اموال بینالمال و اموال عمومی آن گونه دست درازی میکنند؟! خانه برای امام حجتالاسلام انصاری کرمانی از روزهایی که امام از بیمارستان مرخص شده بود، برای استراحت به خانهای منتقل شد، یاد میکند و میگوید: «یک روز امام در بیمارستان قلب فرمودند: که من باید از محیط بیمارستان بیرون بروم، این جا بیشتر مرا بیمار میکند، من باکی ندارم و اگر وسایل مهیا نکنید، خودم میروم، چند مسئله برای بیرون آمدن امام وجود اشت، رفتن امام به قم خیلی بعید به نظر میرسید؛ چون امام در قم منزل نداشتند، در تهران نیز شورای پزشکی امام با این شرط که فاصله بین منزل امام و بیمارستان قلب فاصله زیادی نباشد، جنوب تهران مشکل آلودگی هوا و فاصله زیاد داشت، تحقیقات زیاد شد، در خیابان دربند، یک ساختمان سه طبق اجاره شد، روزهای اول طبقه همکف پاسداران مینشستند، طبقه دوم خانواده امام و طبقه سوم برای دیدار و ملاقات، مدتی گذشت، امام فرمودند: این منزل مناسب نیست و من باید از این جا بروم. آنجا به درد یک فرد متوسط تهرانی میخورد و تنها مسئله خانه، داشتن سنگ در نمای بیرونی آن بود، امام به آقای رسولی فرمودند: بروید، منزلی مثل منزل مانند پدرت برایم پیدا کنید. مشکل شروع شد، تهیه منزل در قسمت شمالی شهر و نزدیک بیمارستان آقای رسولی، یعنی یک خانه خشت و گلی، کار آسانی نبود، امام هم تهدید کرده بودند که اگر تهیه نشود، به قم میروند! تلاش زیادی شد، همه بسیج شدند، یک خانه پیدا کنند که هم خواسته امام را تأمین کند و هم اگر گروهی بخواهند ملاقات کنند جا باشد؛ نتیجتاً همین منزل کنونی پیشنهاد شد که از حسینیه جماران نیز برای ملاقات عمومی استفاده شود. خرید پرتقال روزی من در نوفل لوشاتو، به علت ارزانی، در حدود 2 کیلو پرتقال خریدم، فکر کردم که هوا خنک است و برای سه تا چهار روز پرتقال خواهیم داشت. امام با دیدن پرتقالها فرمودند: این همه پرتقال برای چیست؟ من هم برای اینکه کار خودم را توجیه کرده باشم، عرض کردم: پرتقال ارزان بود، برای چند روز اینقدر خریدم، ایشان فرمودند: «شما مرتکب دو گناه شدید، یک گناه برای اینکه ما نیاز به این همه پرتقال نداشتیم و دیگر این که شاید امروز در نوفل لوشاتو کسانی باشند که تا به حال به علت گران بودن پرتقال، نتوانستهاند آن را تهیه کنند و شاید با ارزان شدن آن میتوانستند، مقداری از آن را تهیه کنند، در حالی که این مقدار پرتقال را برای سه یا چهار روز آن هم به جهت ارزان بودن آن خریدهاید. ببرید مقداری از آن را پس بدهید. گفتم پس دادن آنها ممکن نیست، ایشان فرمودند: «باید راهی پیدا کرد»، عرض کردم: «چه کار میتوانیم بکنیم؟»، ایشان فرمودند: «پرتقالها را پوست بکنید و به افرادی بدهید که تا حالا پرتقال نخوردهاند، شاید از این طریق خداوند از سر گناه شما بگذرد». رعایت بیتالمال در مورد نزدیکان مرحوم آقا مصطفی که به مراتب عالی از علم و شخصیت معنوی و اجتماعی دست یافته بود، باید هر هفته به خدمت امام میآمد و خرج هفتهاش را میگرفت و امام به هیچ وجه مخارج اضافه به او نمیداد، وقتی حاجآقا مصطفی خواست مکه برود، با پول خانهای که در قم فروخته بود و مقداری پول که از خانمش بود به مکه رفت. صرفهجویی در کاغذ آقای رضوانی که مسئول مالی امام بود، پشت یک پاکت چیزی نوشته و برای امام فرستاد. ایشان در کاغذی کوچک جواب داده و زیر آن نوشته بودند: شما در این کاغذ کوچک میتوانستید بنویسید. از آن پس آقای رضوانی، کاغذهای خرده را جمع و جور کرده، در یک کیسهای میگذاشت. وقتی میخواست برای امام چیزی بنویسد، روی آن کاغذ پارهها مینوشت، امام هم زیر همان کاغذ جواب مینوشتند. تعمیر ساختمان به یاد دارم که ساختمان بیرونی خرابه بود. آیتالله اشراقی (داماد امام) آنجا آمد و به امام گفت: این خانه را یک رنگی بزنید و درست کنید، امام فرمود من از بیتالمال نمیتوانم خرج کنم، آقای اشراقی گفتند: از پول خودم میدهم تا اینجا را رنگ کنید. آقای رضوانی هم قبول کردند و بنا شد بیرونی را رنگ کنیم، وقتی آقا به کربلا رفتند، ما هم فرصت را غنیمت شمرده و اطاق بیرونی را درست کردیم و در اطراف آن هم تشک گذاشتیم. وقتی امام از کربلا به نجف برگشت، در اتاق بیرونی نشست، وقتی اتاق را دید، اخمهایشان را توی هم کردند و به آقای رضوانی گفتند: من گفته بودم رنگ کنید، ولی نه این طور! با اینکه ما کار زیادی نکرده بودیم، همان زیلو بود، منتهی در اطراف آن تشک انداخته و پارچهاش را هم خیلی ارزان خریده بودیم.